محل تبلیغات شما



اهميت آنفلوانزا در سرعت انتشار همه‌گیری‌ها، وسعت و تعداد مبتلايان و شدت عوارض آن، به خصوص ذات‌الریه ويروسي و باكتريايي می‌باشد. در همه­گيری­هاي بزرگ شكل شديد يا كشنده بيماري بيشتر نزد سالمندان و افرادي كه به دليل عوارض مزمن قلبي، ريوي، كليوي، بیماری‌های متابوليك، كم خوني و يا نارسايي ايمني ناتوان شده‌اند مشاهده می‌شود.

افتراق آنفلوانزا از سرماخوردگي

علائم باليني

آنفلوانزا

سرماخوردگي

علائم پيش درآمد

ندارد

يك روز يا بيشتر

شروع

ناگهاني

تدريجي

تب

3/38 تا 39 درجه سانتی‌گراد

در بالغين نادر

سردرد

ممكن است شديد باشد

نادر

درد عضلاني

معمولاً وجود دارد و اغلب شديد

متوسط

خستگي مفرط

معمولاً وجود دارد

هرگز

خستگي /ضعف

ممكن است بيشتر از دو هفتهباشد

متوسط

ناراحتي گلو

شايع

گاهي اغلب

عطسه

گاه‌گاهی

معمولاً وجود دارد

التهاب بيني

گاه‌گاهی

معمولاً وجود دارد

سرفه

معمولاً دارد و خشك

متوسط و منقطع /مزاحم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پيشگيري

-  آموزش رعايت اصول بهداشت فردي و اجتماعي به مردم و كاركنان به ويژه در مورد سرفه وعطسه كردن و شستشوي دست‌ها.

واكسيناسيون: واكسن آنفلوانزا جهت گروه‌های در معرض خطر (ابتلا به آنفلوانزا در آنان باعواقب سنگين­تري همراه است و گروه‌های در معرض تماس (به دليل مشاغل خاص، بيشتر درمعرض ابتلا به بيماري قرار دارند) توصيه و تجويز می‌گردد. اين واكسن بايد در دماي 2 تا 8درجه سانتی‌گراد در طبقه مياني يخچال مخصوص واكسن نگهداري شود.

دوز واکسن در گروه سنی 6 تا 35 ماه 25/. میلی لیتر و در کودکان 36 ماهه وبالاتر نیم میلی لیتر می باشد. در گروه سنی 6 ماه تا 9 سال که برای اولین بار واکسن را دریافت می کنند دو دوز با فاصله یکماه تجویز می شود.


الهی خم نشی وقتی که دردات         روی شونت مثل یه کوله باره

تو میتونی بری از پا نیفتی             دیگه این راه برگشتن نداره
مسیر زندگی مثل یه روده              که آخر دل به دریا میسپاره 
قبولش کن اگه حتی شکستی          نگو هرگز امیدت میره از دست

تو میتونی بری و پر بگیری          اگه شوق رهایی تو دلت هست
نگو هرگز امیدت میره از دست       مبادا وقت رفتن کم بیاری
مسیر زندگی مثله یه روده            که یعنی راهی جز رفتن نداری
برو تا آخر دنیا سفر کن              سفر کن تا دلت آروم بگیره
سفر مثل یه مرهم دلنشینه           نذار حسش توی قلبت بمیره
مسیر زندگی مثل یه روده            که آخر دل به دریا میسپاره
نگو هرگز امیدت میره از دست     مبادا وقت رفتن کم بیاری
مسیر زندگی مثل یه روده            که یعنی راهی جز رفتن نداری

 


حدود 22 سال پیش تقریبا در چنین روزی بود که روزهای اول ترم یک دوره کاردانی در دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی ارومیه بودیم،کلاس امار بود ودکتر نانبخش –خدا وند حفظشان کند- مشغول تدریس بودند ،هوای کلاس گرم بود و نور آفتاب مستقیم به کلاس می زد ، بطوریکه باعث اذیت دانشجویان و مخصوصا  باعث اذیت همکلاسی های خانم می شد و تمرکز آنها را کاملا به هم می زد .من نزدیک پنجره بودم.پچ پچ های گرم بودن کلاس یواش یواش شنیده می شد واین یعنی یک نفر از دانشجویان که نزدیک پنجره هستند کرکره پنجره را  که کرکره افقی بود پایین بیآورد تا نور جهان تآب آفتاب اذیت نکند .تا آن زمان که بنده دقیقا 20 سالم بود من کرکره به آن شکل و شمایل ندیده بودم و روش کشیدن آن را اصلا نمی دانستم و این را هم بهتر می دانستم که اگر به کرکره لامذهب  نزدیک بشوم کار را خراب خواهم کرد ، لذا خوب است به شیوه ای عمل کنم که من متوجه آفتاب و حرف های  همکلاسی ها نباشم. بنابراین چون بهانه جزوه نوشتن هم داشتم هر چه قدر صدای اعتراض  برای بازکردن کرکره بیشتر می شد من تمرکز بیشتری روی جزوه نوشتن می گذاشتم تا خداوند چاره ای را  جلوی راهم بگذارد .در این شرایط بحرانی دوستم که کنار بنده نشسته بود به من گفت محمود کرکره را پایین بکش ، من  هیچ توجهی نکردم ودوباره با تمام وجودم روی جزوه نوشتن متمرکز شدم و سر و بدن را جهت نشان دادن اینکه فکرم فقط و فقط روی جزوه هست پایین آوردم . بدبختی این بود که همه انتظار داشتند که من به خاطر نزدیک بودنم به پنجره  باید تکلیف کرکره را که حتی یکبار در طول عمرم ندیده ام  روشن کنم ، تازه خود کرکره دو تا نخ آویزان داشت که برای من هیچ شباهتی با پرده های پاک وساده  و پارچه ای مادرم نداشتند. بالاخره کلاس به خاطر آفتاب غیر قابل تحمل شد و استاد هم اذیت شد، دوستم که کنارم بود و لحظات قبل انتظار باز کردن کرکره را از من داشت اعتراض کنان خودش را به دریا زد وبلند شد تا کرکره را باز کند. نگو که ایشان هم دست کمی از من نداشته ، یک قسمت کرکره رفت بالا و قسمت دیگر آن در پایین جای اولش ماند . کل کلاس که حدود 30 نفر می شدند به غیر از من که هنوز تمرکزم روی نوشتن بود با حالت تمسخر وبه شدت خندیدند و دوستم در تلاش بود تا کرکره را تنظیم کند وکرکره تنظیم نمی شد. در نهایت نماینده کلاس امد وکرکره را قشنگ تنظیم کرد و کلاس اندکی آرام شد ولی رنگ و روح دوستم سرخ بود. بعد اتمام کلاس  دست نماینده کلاس را ملتمسانه گرفتم تا روش کارکرد وباز کردن وبستن کرکره را برایم یاد بدهد وایشان با صعه صدر برایم آموزش دادند. ناگفته نماند دوست کناریم سه روز  با من قهر کردند که من باعث ماجرا شدم ولی بنده توضیح دادم که من خودم کار کرد کرکره را اصلا نمی دانستم. یاد آن روزگاران بخیر


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ابزارهای الکترونیکی برای پیشرفت تحصیلی رویــا پــرداز