محل تبلیغات شما

حدود 22 سال پیش تقریبا در چنین روزی بود که روزهای اول ترم یک دوره کاردانی در دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی ارومیه بودیم،کلاس امار بود ودکتر نانبخش –خدا وند حفظشان کند- مشغول تدریس بودند ،هوای کلاس گرم بود و نور آفتاب مستقیم به کلاس می زد ، بطوریکه باعث اذیت دانشجویان و مخصوصا  باعث اذیت همکلاسی های خانم می شد و تمرکز آنها را کاملا به هم می زد .من نزدیک پنجره بودم.پچ پچ های گرم بودن کلاس یواش یواش شنیده می شد واین یعنی یک نفر از دانشجویان که نزدیک پنجره هستند کرکره پنجره را  که کرکره افقی بود پایین بیآورد تا نور جهان تآب آفتاب اذیت نکند .تا آن زمان که بنده دقیقا 20 سالم بود من کرکره به آن شکل و شمایل ندیده بودم و روش کشیدن آن را اصلا نمی دانستم و این را هم بهتر می دانستم که اگر به کرکره لامذهب  نزدیک بشوم کار را خراب خواهم کرد ، لذا خوب است به شیوه ای عمل کنم که من متوجه آفتاب و حرف های  همکلاسی ها نباشم. بنابراین چون بهانه جزوه نوشتن هم داشتم هر چه قدر صدای اعتراض  برای بازکردن کرکره بیشتر می شد من تمرکز بیشتری روی جزوه نوشتن می گذاشتم تا خداوند چاره ای را  جلوی راهم بگذارد .در این شرایط بحرانی دوستم که کنار بنده نشسته بود به من گفت محمود کرکره را پایین بکش ، من  هیچ توجهی نکردم ودوباره با تمام وجودم روی جزوه نوشتن متمرکز شدم و سر و بدن را جهت نشان دادن اینکه فکرم فقط و فقط روی جزوه هست پایین آوردم . بدبختی این بود که همه انتظار داشتند که من به خاطر نزدیک بودنم به پنجره  باید تکلیف کرکره را که حتی یکبار در طول عمرم ندیده ام  روشن کنم ، تازه خود کرکره دو تا نخ آویزان داشت که برای من هیچ شباهتی با پرده های پاک وساده  و پارچه ای مادرم نداشتند. بالاخره کلاس به خاطر آفتاب غیر قابل تحمل شد و استاد هم اذیت شد، دوستم که کنارم بود و لحظات قبل انتظار باز کردن کرکره را از من داشت اعتراض کنان خودش را به دریا زد وبلند شد تا کرکره را باز کند. نگو که ایشان هم دست کمی از من نداشته ، یک قسمت کرکره رفت بالا و قسمت دیگر آن در پایین جای اولش ماند . کل کلاس که حدود 30 نفر می شدند به غیر از من که هنوز تمرکزم روی نوشتن بود با حالت تمسخر وبه شدت خندیدند و دوستم در تلاش بود تا کرکره را تنظیم کند وکرکره تنظیم نمی شد. در نهایت نماینده کلاس امد وکرکره را قشنگ تنظیم کرد و کلاس اندکی آرام شد ولی رنگ و روح دوستم سرخ بود. بعد اتمام کلاس  دست نماینده کلاس را ملتمسانه گرفتم تا روش کارکرد وباز کردن وبستن کرکره را برایم یاد بدهد وایشان با صعه صدر برایم آموزش دادند. ناگفته نماند دوست کناریم سه روز  با من قهر کردند که من باعث ماجرا شدم ولی بنده توضیح دادم که من خودم کار کرد کرکره را اصلا نمی دانستم. یاد آن روزگاران بخیر

بيماري آنفلوآنزا

راهی جز رفتن نداری...

یاد باد آن روزگاران یاد باد

کرکره ,کلاس ,، ,هم ,یاد ,نوشتن ,کرکره را ,که من ,می شد ,از من ,جزوه نوشتن

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هنوزم بعضی وقتها به یادت اشک میریزم